نمی دانم که غم دیدن چه سخت است زداغ لاله پژمردن چه سخت است
عطش میگیرد از انسان رمق را ببین لب تشنه جنگیدن چه سخت است
(علی اکبر علی اکبر علیجان )
میان کاروزار و بین دشمن تماشای پسر کردن چه سخت است
به خون غرفابه ودرپیش بابا به حق سوگند جان دادن چه سخت است
(علی اکبر علی اکبر علیجان )
کنار نعش صد چاک عزیزی زپشت اسب افتادن چه سخت است
نمی دانی که بعد مرگ گلها به سینه یاس چشباندن چه سخت است
(علی اکبر علی اکبر علیجان )
نمی دانم بگویم یا نگویم پسر راکشته بوسیدن چه سخت است
به داغ یک جوان مرده نخندید که درد زخم خندیدن چه سخت است
(علی اکبر علی اکبر علیجان )
خداوندا به عالم نعش فرزند به پیش خواهر آوردن چه سخت است
نظرات شما عزیزان: